کشم بر دوش جان بار محبت با تن زارم

پریشان خاطر و افسرده و محزون و بیمارم

طبیب آمد به بالینم نماید چاره دردم

نمی دانست من بیمار عشق و محو دلدارم

به چشمم خیره شد نبض مرا بگرفت و بادقت

بگفتا رنج و غم بسیار داری، من خبر دارم

تو عاشق پیشه دلداده محزون و شیدائی

بگفتم سعی منما تا شوی واقف به اسرارم

بگفتا آزمایش کن ز قلب و خون و اعصابت

بگفتم آزمایش کرده ام من، بی پرستارم

پرستارِ دلم کس نیست، مجنونِ غمِ عشقم

ندارد ارزشی این جسمِ زار و نقش و آثارم

علاجی کن که آرامی بگیرد، روحِ پرشورم

دوائی ده که تسکینی بیابد، قلبِ غمخوارم

مپرس از انقلابِ باطن و رنجِ فراوانم

نگردی باخبر از سوز و سازِ من ز گفتارم

مپرس از سوزِ جان و التهابِ این دل تنگم

اسیرِ پنجه پُر قدرتِ آن عشقِ دلدارم

سَر و جان را نثارِ مَقدمِ جانانه ام کردم

بلای عشق و اندوهِ محبت را خریدارم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Heather روزمرگی های یک دانشجو هویج علی فدایی تهرانی cxsurvey Tony کار افريني دانشگاه ازاد اسلامي مشهد دانلود اهنگ