امروز به رقص آمده در جسم، روانم
آوای محبت شده آهنگِ بیانم
امروز مرا شورِ دگر در دل و جانست
پیمانه کش کوی خراباتِ مغانم
گویا خبر از عالمِ قدس آمده امروز
رقصان و نواخوان به طرب آمده جانم
در پرده رویای منی جلوه عشقی
ای مقصد و مقصودِ دل ای رازِ نهانم
فرمانبرِ سلطانِ سراپرده غیبم
من بنده درگاه خدای دو جهانم
گه نغمه مستانه سرایم ز غمِ عشق
گه صامت و خاموش و گهی نعره نم
من نیستم این شورِ دل از نائی غیبی است
صابر شده ام دلشده در شور و فغانم
درباره این سایت